از افسریه بر میگشتیم خوابم میومد علی نشست پشت فرمون، گفت بهم آدرس بده گفتم فعلا مستقیم برو بزرگراه رو رفتیم و رفتیم و رفتیم به محل تقاطع که رسیدیم دیگه تقاطعی نبود، حدوداً تا 3 هفته پیش همیشه از این مسیر بر میگشتیم ! سجاد گفت برو جلوتر از بابایی بریم رفتیم و رفتیم جلو تر ولی بابایی هم بسته بود جی پی اس رو یه نگاه کردم دیدم بــــله ! گیر افتادیم ...... رفتیم تا جاجرود و دور زدیم برگشتیم قبل از بابایی یه خروجی واسه تهران پارس هست، تابلو نداشت ردش کردیم بابایی هم که بسته بود جلو تر اومدیم خروجی تهران پارس هم بسته بود .....
خلاصه 2 رسیدیم خونه.
همینجا جا داره از تمامی مسئولین شهرداری و وزارت راه و راهنمائی و رانندگی و سایر مسئولین تشکر کنم. ------------------------- پریروز تولد سجاد بود، رفتم براش یه تی شرت خریدم، واسه خودمم لباس خریدم اومدم خونه لباسام رو داشتم بهش نشون میدادم گفت وای من تیشرت ندارم باید بگیرم ! دو تا تی شرت واسه خودم گرفته بودم یک واسه اون گفتم از این 3 تا کدوم قشنگ تره، گفت این دو تا (مال خودش و یدونه از تیشرت های من)که خیلی قشنگه ! تی شرتش رو بهش دادم گفتم این ماله توئه. هی میگفت بابا من همینجوری گفتم قشنگه ! نمیخواد، خودت بردار خلاصه خیلی چسبید، هم تیشرت لازم داشت هم خیلی خوشش اومد، انصافاً قشنگ هم بود.
کلمات کلیدی :
نوشته شده در پنج شنبه 89/1/12ساعت 12:55 عصر  توسط رضا
نظرات دیگران()